
آه! لس آنجلس! چه پديده پيچيده اي! شهري كه در آن نمونه هايي از همه اقوام و مليتها و نژادها، با همه ويژگي هاي فرهنگي و اجتماعي و سياسي شان زندگي ميكنند و از مواهب و فرصت هاي بي نظيرش سود ميجويند، براي جامعه ايراني به برزخي تبديل شده كه در آن شمار <بازندگان> بسيار بيشتر از <برندگان> است، و آنها نيز كه <بازنده> نيستند، اغلب كساني هستند كه به زحمت و با تقلاي بسيار، روزها را به شب و شب ها را به صبح ميرسانند و ميكوشند گليم زندگي روزانه شان را از آب به در برند
در اينجا اما شايد توضيحي پيرامون <جامعه ايراني> لازم باشد. هر تعريفي از اين جامعه كنيم، هر مطلبي كه پيرامونش عنوان نمائيم، به كساني مربوط ميشود كه <عضو> اين جامعه اند، يعني پيوندها، سليقه هاي مشترك يا خواست با هم زيستن به يكديگر مربوطشان ميكند
آنان كه فقط در ايران زاده شده اند اما به هر دليل ارتباط خود را با جامعه ايراني و مشكلات و مزايايش قطع كرده اند و تكيه و پناه خود را در جاهاي ديگر يافتهاند، گرچه هنوز ايراني اند، اما بسياري از مسائل جامعه خود را، حتي اگر فارسي صحبت كنند، اگر به آهنگ هاي ايراني گوش كنند، اگر با اين آهنگها برقصند، و حتي اگر به ايران سفر كنند و باز گردند، نميشناسند و ديگر از اعضاء جامعه ايراني مورد نظر ما محسوب نمي شوند. اتفاقاً اينها اكثراً در كسب و كار و يا پيشرفت هاي علمي و اجتماعي موفق تر و پيشترند، خدا را شكر. اما جامعه مورد نظر ما آن است كه هنوز ميكوشد پيوندهاي اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي را در درون خود حفظ كند و در اين گوشه دنيا، ايران كوچك و محدودي را زنده نگه دارد. و مشكل اصلي از همين تلاش خواسته يا ناخواستهبرميآيد
گروه نخست، كساني هستند كه اگر كسب و كار دارند، ميگويند نيازي به مشتري ايراني و مزاحمت ها و <چانه زدن>هايش ندارند. اگر هنرمندند، ميگويند ايرانيان ظرفيت درك و پاسخگويي به آثار و شخصيت آنان را ندارند و بنا براين ميكوشند خود را به جامعه آمريكايي نزديك كنند و نيازهاي مادي و معنوي خود را نزد آمريكائيان برآورده سازند
اگر دانشمند و پژوهشگرند، فضاي جامعه ايراني را ديگر براي خود تنگ ميبينند و هنگاميكه تخصص خود را در جامعه آمريكايي قابل <فروش> مييابند، عطاي خودي ها را به لقايشان ميبخشند و يكسره آمريكايي ميشوند، و حتي اگر زندگي و فعاليت هايشان به ايران و ايراني مربوط ميشود، ترجيح ميدهند سر در آخور رژيم جمهوري اسلاميو جامعه تحت نفوذ آن در وطنمان داشتهباشند و از آنجا تغذيه كنند
اين گروه از يك ديدگاه حق دارند كه گريبان خود را از گرفتاري هاي <ايراني بودن> و وابستگي به جامعه ايراني تبعيدي رها سازند. جامعه تبعيدي ما، آنقدر بد عمل كرده و آنقدر سرخوردگي و عقب ماندگي به بار آورده، كه قوه گريز از مركز خود را بسيار افزايش داده است. بازتاب اين حقيقت را در انتقادهاي روزانه و پايان ناپذيري كه همه ما از جامعه خود ميكنيم (و از جمله خود همين مقاله!) ميتوان يافت. همه ميناليم، همه <جامعه> را متهمميكنيم، همه خواستار اصلاح امور اين جامعهي دور مانده از وطنيم، اما نشاني از اصلاح نمي بينيم. اغلب ما، اگر هنوز خود را يكي از اعضاء اين جامعه ميدانيم، از سر ناچاري است و مترصد فرصت و موقعيتي هستيم كه آن را ترك گوئيم. اما حتي اگر ناچاري و نياز، هنوز ما را در ارتباط با يكديگر نگه داشتهباشد، بايد چاره هايي بينديشيم كه كشتي اين جامعه را از توفان بلايي كه گرفتارش آمده برهانيم
اما چرا بدين جا رسيده ايم؟ چرا ايرانيان با استعداد و اغلب سخت كوش، كه متوسط سواد و تخصص هايشان نيز از جوامع ديگر اين ديار بيشتر است، از بام تا شام مينالند، از يكديگر گلايه ميكنند و نالهي از ماست كه بر ماست سر ميدهند؟ چگونه است كه با همه سودجويي كه به ما نسبت داده ميشود، كميت اغلبمان لنگ است؟ چرا اين همه مصاحبه و سمينار و ميزگرد كه پيرامون مسائل فرهنگي، وسايل ارتباط جمعي و امور سياسي جامعه بر پا ميشود، با وجود تحليل غالباً درست مشكلات، راه به جايي نمي برد؟
پاسخ شايد در اين نكتهنهفتهباشد كه همه ما ميخواهيم به اصطلاح <با حفظ سمت> يا درست تر بگويم بدون اصلاح خويشتن، جامعه را اصلاح كنيم، و اين به سادگي، غير ممكن است
هنگامي كه ميبينيم ارباب جرايد يا گردانندگان تلويزيون هاي شهر، مينشينند و از رسانه هاي گروهي و گردانندگانشان شكوه ميكنند و آنان را مسئول نابساماني هاي اين وسايل ارتباطي ميخوانند، ماجرا شكل مضحكي به خود ميگيرد.
وقتي كار جوامع- چه جامعه بزرگ يك كشور، چه جامعه كوچك تبعيديان- به آنجا ميرسد كه مدام به دور خود ميچرخند، و با وجود آگاهي از كاستي هاي كار، راهي براي اصلاح امور خود نمي يابند، نقش شخصيت ها اهميت بيشتري مييابد. گرچه در مثل مناقشه نيست ولي اكنون به نظر ميرسد ما نيز در لس آنجلس به چنين راه حلي نيازمنديم. آيا شخصيت هايي (حتي اگر به شمار انگشتان دست باشند)در ميان ما وجود دارند كه برخيزند، نخست خود را اصلاح كنند و سپس با عوض كردن قوانين بازي، سير حركت جامعه در سراشيبي شكست و سرخوردگي كامل را عوض كنند؟ در نوميدي، بسي اميداست
Shahbod Noori شهبد نوري